NO BOY-6

سلام همگی

این قسمتو خیلی دوس دارم خودم بعضی جاهاش گریه کردم


به عشق ابجیم عاپیدم یه عاپ تپله

نقش جدید داریم خودتون میبینین کیه


اینم کاور

دیگه حرفی نعرم برین ادامه

گوشیو که قطع کردم............................

یادم اومد ازاونهمه روزی که بامتین زندگی کردمو هیچوقت قدربودنشو ندونستم

شایان دوسالی ازما بزرگ تربودو مهندسی پزشکی خونده بودوازصبح تا بعدازظهر

توبیمارستان بودو بعدش میرفت توبازار فرش پدرشوکارمیکرد متینم که دوسال از

ما کوچیکتر بودوبعداز مدرسه میرفت توبازار باشایان بود توفکربودم که نگین گفت:

مشکات جون بیا داریم غذارو اماده میکنیم

-باشه عزیزم ببینم عاطفه کجاس؟

-نمیدونم میرم دنبالش

-نه خودم میرم توبا بقیه غذارواماده کنین

نگینو نازی خیلی خوب باهمه دوست شده بودندولی عاطفه زیاد بابقیه شوخی نمیکرد

وخیلی کم میخندید ..رفتم تو اتاقمونودیدم عاطفه خوابش برده پنجرروبستم که سردش نشه

وخودمم روی تخت کنارش دراز کشیدم تا غذا حاضربشه ساعت 3 بعدازظهر نازنین اومد تواتاق

گفت:مشکات جون خوابی؟

چشمامو بازکردمو گفتم: نه گلم بیدارم

-خواستم بگم غذا امادس عاطفه رو بیدارکن بیاین

-باشه تا 10 دیقه دیگه اونجاییم

دلم نمیومد عاطفه روبیدارش کنم معلوم بود خیلی خستس ولی خوب گرسنش میشد

من:عاطفه!عاطفه پاشو گلم

عاطفه:چیشده عزیزم؟

-مگه غذا نمیخوری؟پاشو تاسرد نشده

-وای خیلی خستم

-عشقم گرسنت میشه ها

-اووووف مشی بریم عزیزم

رفتیم غذا خوردیمو بعد ازظهر رفتیم شهرشادی تا اخرشب اخرشب اومدیم دیدیم که هرچهارتاشون روپله

ها نشستنو دارن قلیون میکشن

ماهم بدون اعتنا به اونا رفتیم تو خونه خیلی خسته بودیمو شاموهم بیرون خورده بودیم

منو عاطفه روی تخت من درازکشیدیم عاطفه دستمو گرفت گفت:میشه یه چیزی بپرسم؟

من : بگوعزیزم

-چراباپسرا بدی؟

-من؟خوشم نمیاد ازشون

-اخه چرا؟خاطره ی بدی داری؟

-نه

-په واسه چی؟

-میخوای بدونی؟

-اره ولی اگه نارحتت میکنه....

حرفشو قطع کردمو گفتم:نه گلم گوش کن

(من مپه خیلی ازدخترای دیگه شئنمو واسه پسرایی که هیچکدومشون لیاقت بودن بادخترایی مثله منو

ندارند پایین نمیارم وقتمو بااونایی تلف نمیکنم که به غیراز من 10000نفردیگه هم دنبالشوننوفقط توفکر

خیانت اند بدم میاد از دخترایی که میرن سمت پسراو واسشون هرکاری میکنن ون خیلی دختر

احساسی ای ام ولی هیچوقت احساسوغرورمو پای یه پسرفدا نمیکنم کلا این چیزاو رابطه هاروقبول

ندارم به نظرمن هیچ دوست پسرو دوس دختربازی ای وجودنعره اگه کسی طرف مقابلشو واقعا بخواد

صبرمیکنه تا موقش برسه بیاد واسه ازدواج چرا باید ابروی خودشونو فدا کننوهرروزشون به لـ/اس زدن

بگذره و بعد برن بایکی دیگه امیدوارم دلایلمو درک کرده باشی عزیزم

عاطفه:اره به نظر من ادم نباید شئنشو بیاره پایین

گوشیشو برداشتومنم با لبتابم وررفتمو بعدش بامتین اس بازی کردیمو ساعت دوبود که خوابیدیم

صبح زود با صدای عاطفه ازخواب پاشدم

-مشی!ابجی پاشوبریم عزیزم

-اووووووف من خوابم میاد

-پاشو بریم دیگه ناسلامتی ما دکتراین مملکتیم

-نوموخوام مدرکمونو بدن بریم دیگه حوصلم سر رفت

بعدش عاطفه باخنده گفت: پاشو عشقم دیگه

همه بعد از صبحونه خوردن لباس پوشیدیمو رفتیم دانشگاه

توی سرویس دانشگاه بهارداشت واسه نگینو نازی از

No boy

بودنمون تعریف میکرد بعد من گفتم اره دوستای گلم مازد پسریم زندگیو دوستی باما شاید واستون

سخت باشه نگین گفت: نه ابجی سخت نی من خودمم از پسرا خیلی کشیدم

یهو مهدی ازاون جلو گفت: چی کشیدی؟

منم گفتم: دادا ما با خروس بودیم نه با جوجه خروس

خودشو ازبین جمعیت رسوند به ما و جلوم واستاد گف:ببین دخترفکر کردی کی هستی که جواب منو میدی؟!

-ببند لاکو باوعمو جون

-جووووووون وقتی میگی جون لـ*باتو دوست دارم

وبعدش دستمو گرفت گفت: تودیگه کجا خلق شدی خوشگله

خیلی به من نزدیک بو حتی نفساشو روصورتم حس میکردم

دستمو از تو دستاش درآوردموگفتم: ازهمونجایی که به خودم مربوطه از این به بعدم هروقت گفتن عن

بگومن جوجو بعدش نشستم سرجام

خندیدو همونجا وایستادو داشت نگام میکرد چشم ازرومن برنداشتومنم خودمو با عاطفه مشغول کردم

وقتی رسیدیم دانشگاه

سریع رفتیم کلاسو همه پیش هم نشستیم بهارو نازیو نگین تو یه ردیف وجلوشون شادیو شقایق

و جلوی اونام منو عاطفه نشسته بودیم

عاطفه رو دوست داشتم احساس میکردم مثله خودمه واسه همین باهاش خوب بودم

هنوز داشتیم میحرفیدیم که دیدیم هرچهارتاشون اومدن تو کلاس و ایندفعه یکی هم باهاشون بود

احساس میکردم از رفیقاشونه تو فکربودم که باصدای عاطفه به خودم اومدم

-مشکات؟!

-جونم عزیزدلم

-میشه بعد ازظهر باهم بریم بیرون؟

-اره گلم واسه روحیه ی بقیه هم خوبه

-فقط منوتو

-نه

چرا؟ اخه دلم خیلی گرفته

-اخه چرا؟بقیه هم خوب دوست دارن بیان

-خواهش موکونم فقط تنها باشیم عشقم

-باشه عزیزم میریم

دستشو گرفتمو تا اخر ساعت ول نکردم چون احساس میکردم تنها بود

استاد که اومد همه خودشونو معرفی کردنو ماهم همه رو شناختیم

اسم اون یه نفری که به اون اراذل اضافه شده بودامیرعلی بود

برگشتیم خونه و ناهارو که خوردیم هرکس رف تو اتاقش تا استراحت کنه عاطفه هم رفت تواتاق من

شادیو صدا زدم

-شادی

-جان مشکاتم

-شاید وقتی بیدارشدین منو عاطفه نباشیم میریم بیرون

-ماهم میایم

-شادی گفتم منو عاطفه فقط دلش گرفته نمیخوام نارحت بشه

-خیلی خوبه حالا ما نارحت بشیم که خانوم نارحت نشن؟

-شادی درکم کن عزیزم

-باشه برین خوش بگذره

-شامم بیرونیم شمام بگین واستون غذا بیارن

-باشه و رفت تو اتاق

منم رفتم تو اتاق دیدم عاطفه رو تخت نشسته بودومنم کنارش نشستم یهو سرشو گذاشت رو شونمو زد

زیر گریه

من:عه عاطفه؟چیشده عزیزم؟

اولش هیچی نگفت بغلش کردم خیلی گریه میکرد طاقت گریه هاشو نداشتم

-عاطفه نمیخوای بگی چیشده بهم عشقم؟

-مشکات تو چقدر منو دوست داری میشه باهات دردودل کنم؟

- اره عزیزم خیلی دوست دارم اصلا عاشقتم بگو گلم

حرفایی زد که دلمو به درد اورد اون موقع فهمیدم که خیلی زندگیه سختی داشته

همینجوری تو بغلم گریه میکرد و منم دلداریش میدادم محکم تر بغلش کردم کم کم اروم شد

و همونجوری تو بغلم خوابید پتورو انداختم روش و سرش رو دستم بودبعد که خوابید یه حسی تو دلم

نشست حس خیلی غریبی بو دلم داشت واسش پاره میشد ساعت 4 بعد از ظهر بود که

بیدارش کردم

من: عاطفه عزیزم پاشو قربونه اشکات برم

-مشی؟!

-جونم؟

-ابجیم بمون قول بده همیشه کنارم بمونی

-همیشه پیشتم عشقم حالا پاشو بریم که قراره خیلی خوش بگذرونیم پاشو تا اینا بلند نشدن

-مرسی بابت محبتات........

حرشو قطع کردم: اصلا دیگه نمیخوام بشنوم

یه لحظه بهم خیره شدیمو اشک تو چشمام جمع شد بغلش کردم گفت:خیلی دوست دارم تو بهترین

ابجیه دنیایی

-منم خیلی دوست دارم عزیزم

اما ده شدیمو رفتیم بیرون ولی توی دلم یه حسی بود نمیدونستم چی بود شاید عاشقش شده بودم

تموم سعیمو کردم که بهش خوش بگذره رفتیم سینما بعد شهربازی بعد کافی شاپ

بعد خرید بعدم شام خوردیمو یازده و نیم شب بود که برگشتیم خونه دیدیم..............................

ادامه دارد......اینو به عشق ابجیم زیاد نوشتم

[ بازدید : 883 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 29 فروردين 1393 ] 8:07 ] [ meshkat ]

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]